آخیش راحت شدم...


   سلام:

امروز آخرین روز بیمارستان خونگی بود، شکر خدا توپ توپ شدم.
یعنی نسبت به چند روز پیش خیلی خوبم، فقط یه کم دیگه لطف
خدا شامل حالم بشه، تکنوهرو زدم. با این محیط جدیدآ خیلی بد
حال میکنم، رفیقهای یکی از یکی گلتر،انگیزم رو روز به روز بیشتر
از گذشته کرده، خلاصه اش کلی عاشق اینجا شدم.
در ضمن از دوستام که علاقه خاصی به نی نی جماعت دارند، بـه
فتوبلاگ تازه تاسیس من سر بزنید.
توضیح:از دوستای گزوینی تقاضا دارم، لطف کرده،به چشم برادری
به این عکسها نگاه کنند.
پنجشنبه چهلمین روز درگذشت پدربزرگمه، خدایش بیامورزد. 

برمیگردم...

از همگیتون ممنونم...

 

سلام:

اول اینکه از همه دوستای خوبم، بخاطر اینکه نگران حال این بنده حقیر بودید، ممنونم.

در حال حاظر بد نیستم، شکر خدا یه مقدار بهترم اگه لطف خدا نصیبمون بشه بهتر هم

میشم، فقط اگه دعا میکنید منم از دعاتون بی بهره نگذارید، بازم از همتون ممنونم.


اومدی خسته رفتن، گفتی شونه هاتو میخوام

مهربونی نشنیدم، بگو که صداتو میخوام

قصه تنپوش شبت کو، تو تنم سردی شبهاست

گفتی تنهایی کشیدم، از من شکسته پیداست

تو تموم طول رفتن، نه سلامی نه یه دعوت

به نگاه آشنایی، نه یه گوشه چشم رغبت

گفتی ابری دقایق، دلمو تنگ تو میکرد

سر به زیر اومدم از شب، پرحرفم همه از درد


اومدی خسته رفتن، گفتی شونه هاتو میخوام

مهربونی نشنیدم، بگو که صداتو میخوام

گفتم ای همیشه شیرین، بنگاه عاشقونم

به حضورتو خوش آمد، درد دل بگو به شونم

درد دل بگو به شونم، درد دل بگو به شونم

شاعر: بابک روزبه

برمیگردم...

بیمارستان خونگی.....



   سلام:

از امشب بمدت ۴ شبانه روز، ۳ ساعت صبح و ۳ ساعت شب باید زیر سرم باشم.

اینم ربطی به قضیه نداره...

برمیگردم......