سلام:
چند روزی بود که، بـدلیل دستـرسی نداشتن به کامپیوتر، از نوشتن در
این مکان و خوندن وبلاگ بچه ها محروم بودم. تو این مدت هم ای بگی
نگی بد نبود، با یاشا یه عصر خوبی رو گذروندیم،فردای اون روز در غیاب
یاشا، با فرشاد و شهاب کلی تو مراسم پدربزرگم خوش باحالمون شد،
و این دو دائم الگرسنه کلی حال کردند. بگفته خودشون از پدر بــزرگ ما
هم یه چیزی به اونا ماسید. ولی از اونجایی که ما آخرت این یارو کابویـه
لوک خوش شانسیم، حال مادربزگمون هم رو به بهشت زهرا گرایـید، و
ما بس اندوهناک گشتیم، قضیه تا جایی رسید که، دکتر هم ما رو بـرای
یه مراسم دیگه آماده کرد و گفت: این بنده خدا همه اعضاء بدنـش از کار
افتاده و امیدی به زنده بودنش نداشته باشید. حال هر لحظه باید منتظر
این قضیه باشیم...
راستی پیشاپیش از اینکه شاید نتونم، به وبلاگاتون سر بزنم از همتون
معذرت میخوام، و این رو بدونید:همتون رو دوست دارم.
راستی یه سوال: چرا آدما اینقدر گرفتارند؟ چرا این همه غم دارند؟ چـرا
حتی بعضیهاشون آرزوی مردن دارند؟!...
تکمیل متن بالا:
امروز دوشنبه ساعت 11 طی یک تماس تلفنی با خالم از خبر فوت مادربزرگم آگاه
شدیم..بیچاره تو این چند روز خیلی سختی کشید، ولی راحت شد.خدایش بیامورزد.
برمیگردم....
سلام
اگه با تبادل لینک موافقی تو وبلاگم بگو :)
سلام
میدونی بعضی وقتها پیش خودم می گم من چه کردم که باید اینگونه تقاص بدم اما وقتی عمیق فکر می کنم یادم می یاد چه کردم .. امیر متاسفم که چرخه روزگار ناملایماتی ها رو برات به نمایش گذاشته اما تو هم عمیق فکر کن ببین چـــــــــــــــرا ؟؟؟ کجای کارامون ایراد داره که اینطوری ....
سلام
وبلاگ جالبی داری
اگر نیاز به لوگو ویا بنر تبلیغاتی دارید یه ما یه سر بزنید
با شرایط استثنایی (یک پست تبلیغاتی به ما بدهید ) تا صاحب لوگو و بنر حرفه ای شوید
موفق باشی
منم برای این سوال جواب پیدا نکردم!
سلام دوست عزیز. مرسی که به من سر زدی و ابراز لطف کردی. شاد و سلامت باشی.
یاد اون روزی افتادم که بحث مرگ شد و من که قرار بود دلداری بدم ... بگذریم ... !!!
تا بوده همین طوری بوده!. . . .
ما هم شما رو دوست داریم :)
جواب سوال اولت اینه که چون تعداد ساعات روزها کمه p:
ممنون از لینک
سلام...مرسی که به من سر زدی و من رو تو لینکت هم گذاشتی...اید دفه آپ دیت کنم ز خجالتت در می یام
Link Shoma Ro Gozashtam
امیرحسین اول بهت تسلیت می گم بخاطر فوت دو عزیزات.. بعدش هم اینکه دقت کردی بین پدربزرگ و مادربزرگ چه عشق قشنگی بود............که مادر بزرگت نتونست بی اون به زندگی ادامه بده...........حسرتش رو خوردم هوارتااااااااااا...
امیر جون تسلیت میگم..
حالا میفهمم که امروز چرا میگفتی کلی گرفتاری. راجع به سئوالت بهت بگم گرفتاری مال یه دقیقه اوله. واقعاْ همه مثه کلاف سردر گم شدیم .
حق یارت
حالا کی بود ؟
تسلیت میگم
اتفاقا این خوشی به مام نمیاد :)
میدونم تسلیت گفتن تاثیر زیادی نداره.. واقعا متاسفم... خدا رحمتشون کنه
سلام... روزگار بدی شده.... همه گرفتارند.... انگار که مرگ این روزها نمی خواهد سایه شومش رو از سز عزیزان مون برداره... / برای مادربزرگ هم متاسف شدم.... خدا انشاءالله روحش رو شاد کنه و به شما هم صبر و تحمل بده.... مواظب خودت باش
سلام به به اینجام تولده. امیدوارم بیست و چهار سالگیتون سال خوشبختی. خنده و خلاصه همه چیزای خوب براتون باشه. دیگه مرسی بایت لینک حتما لینکتون رو میذارم. باعث افتخاره:)