دعام کنید اگه میشه

سلام:
الان چند وقتی میشه که من اصلآ چیزی برای گفتن پیدا نمی کنم.انگار لال شدم،امیری که
همه از دست وراجی ها و دلقک بازیهاش کلافه بودن، الان یه آدم بی حال شده، باور کنید
خودم هم نمیدونم چرا اینطوری شدم.

راستی عجب حال گیری بود دیشب، یووه خاک تو سرت!!!!

این سربازی هم شده واسه ما مصیبت شده به خدا، همش به این فکر می کنم که میشه
از این دردسر کذایی معاف بشم. آخه یه ژانگول منو به چه درد این دولت می خوره بابا!! هر
چند که تو این مملکت دنبال خره مرده میگردن نعلشو بکشن.
تو رو خدا دعام کنید شاید شدیم.
تا بعد بای بای

عجب شبی بود دیشب.....

   سلام:
بی مقدمه طلبه شدم ، یه شعر که دیروز یکی از برو بچ فرستاد رو اینجا بنویسم.شاید برای
شروع بد نباشه.

دیده ها خاموش و خیره می نگرند
آنچه را که در تلاطم اشکهایشان پیداست

قطره ای اشک سرازیر می شود
دیده ها تر و گونه ها نمناک!!!

لب ها می پرسند هان!؟
لب ها پاسخ میدهند: هیچ.......آنی بعد........

لب ها میخندند، بر آنچه در دل پنهان مانده است.  

اگه راستشو بخواین، من که نفهمیدم یعنی چی، ولی یه جورایی باهاش حال کردم....

راستی دیشب چه شبی بود. قوهایه سفید مادرید که تیم اول اروپایی یه منه، بد زدن
تو کار این شیاطین سرخ که تیم اول اقا یاشای خودمنه.
البته منم با منچستر حال میکنم. ولی بعد از رئال و یووه.
امشب، شب گورخر هایه تورینه، مرگ بر کاتالان.
تا بعد بای

دیدید برگشتم

  سلام:

گفته بودم که برمیگردم، و متفاوتم برمیگردم.حالا به قولم وفا کردم و بر گشتم.