و اینست سر گذشت من...



از اون بهار تا این بهار، هزار و یک خزون بود...
چه خوب میشد که روزگار، همیشه مهربون بود...

هی صبر و هی تحمل، کلاغ میخوند میگفتیم، یه روز میخونه بلبل...
تو باغچه خوار در اومد، گفتیم اینم قشنگه، کمی نداره از گل...

هی روزا سر میومد، هی شب میشد دوباره، ستاره در میومد...
هر کی میومد، دو روزی میموند، هر کی میرسید، یه چیزی میخوند...

از اون بهار تا این بهار، هزار و یک خزون بود...
چه خوب میشد که روزگار، همیشه مهربون بود...

برمیگردم....