سلام:
با هم میشه مثل ماه درخشید، میشه به زمین ستاره بخشید
با هم میشه تو روزای ابری، از گم شدن خورشید نترسید
با هم میشه آفتابو صدا کرد، خاک و معتبر مثل طلا کرد
با هم میشه سنگ بی صدا رو، با ناز ترانه آشنا کرد
با هم پشت ما کوهه، نمی ترسیم، نمی افتیم، نمی بازیم
این آواز نمی میره، تا وقتی که هم آوازیم
ترانه سرا: زویا ذکریان
دلم واسه اینا خیلی میسوزه، مخصوصآ اولی...
برمیگردم...
شعری از سپهر سهرابی:
اهل حمامم
پوستم مهتابیست
چشمهایم آبیست
پدرم دلاک است
سر طاسی دارد
لنگ می اندازد
شامپو مصرف کرد
کله اش هی کف کرد
و سپس مویش ریخت
و چه اندازه سرش براق است!
حرفه ام دلاکیست
هدف من پاکیست
مینشیند لب سکو آرام
یک نفر با احساس
و تصور کرده خوش پر و پاست!
کودکی را دیدم
میدود در پی صابون و لگن
ای نهان در پس در
خشک آوردم، خشک!
مشتری های عزیز
لگن خاصره تان سالم باد!
رختها را نکنید...
آب مان بند آمد!!!
برمیگردم...