سلام:
۲۹ فروردین روز باحالی بود. قرار بلاگرهایه تهرانی، یه چیزی تو مایه هایه، سرکار گذاشتن این
بنده هایه خدا بود. یه چیزی حدود ۲۰۰، ۳۰۰ نفر تو خیابون به شکل زیبایی مچل شدند.
من که یه ذره بیشتر از بقیه سر کار بودم، چون با یه بنده خدایی هم قرار داشتم، که هر چی
صبر کردم، نیومد. البته این برنامه خالی از لطف نبود، چون برو بچ هفت سنگ اومدنو، ما هـم
تنها نموندیم. کلی هم گفتیم و خندیدیم.البته با بلاگرهایه سر کار گذاشته هم، مصاحبه شد.
اگه میخواین بدونید چرا، از این بپرسید. تازه کلی هم برایه هفت سنگ تبلیغ شد.
جمع بندیه قضایا:
بد نبید!!!!!
راستی این blogsky هم خیلی بی جنبه از آب در اومد. یه ذره ازش تعریف کردیم، شاخ شد. کسی اگه میدونه چه مرگش شده بود، به ما هم اطلاع بده.
برمیگردم...............
سلام:
امروز بالاخره طلسم شکست و ما یه ذره رفتیم سر کار، با اینکه می دونستم هنوزم خبری
نیست، ولی دیدم از تو خونه موندن بهتره، ختم کلام بازار خفن کساد شده، مردم اصـلآ دل
و دماغ کار کردن ندارند.
با این وضعیتی که درست کردن(گرونی،تورم،دزدی)دیگه حالی واسه ملت نمونده، هر کــس
رو که میبینی، یه جوری داره از این اوضاع میناله، بابا یه نفر تو این مملکت نیست، به فکــر
این ملت بیچاره باشه!!!!!(امرآ)
این وبلاگم برایه خودش عالمی داره، روزی نیست که با چیز و شخص جدیدی آشنا نشــی
اینا رو گفتم، که یه دوست خوب رو معرفی کنم. این پریسا خانوم ما کارش خیلی درستــه
من که با نوشته هاش حال کردم، شما رو نمیدونم.
این شعر رو هم یکی از دوستان عزیز زحمت و در اختیار من گذاشت.
شعری از سپهر سهرابی!
اهل حمامم
پوستم مهتابی ست
چشمهایم آبی ست
پدرم دلاک است
سر طاسی دارد
لُنگ می اندازد
شامپو مصرف کرد
کله اش هی کف کرد
و سپس مویش ریخت
و چه اندازه سرش براق است !
حرفه ام دلاکی ست
هدف من پاکی ست
می نشیند لب سکو آرام
یک نفر با احساس و تصور کرده ، خوش پر و پاست !
کودکی را دیدم، می دود در پی صابون و لگن
مشتری های عزیز
لگن خاصره تان سالم باد!
رخت ها را نکنید
آب مان بند آمد !!!
برمیگردم........................