تیمم و تیمم این بود تیمت آقای دادکان...

 

  
   سلام:

اگر بخوایم بازی امروز تیم ملی رو از هر جنبه ای که بهش نگاه کنیم، به جز
ضعـف در تمـام نقـاط این تیم، چیزی نمیبینیم. این تیم نه تنها از لحاظ فنی
هیچ چیزی نداره، بلکه از نظر اخلاقـی هم از وضعیـتی زیـر صــفر برخـورداره
واقعآ یه ملت چقدر باید بدبخت باشند که یه مشت بچه که تا دیروز پا برهنه
بازی میکردند، الان واسه این ملت کـلاس بذارند، الـبته بنظـر من مشکل ما
این جوجه ها نیستند. مشکل از اون بالاست، ما چیزی به اسم دیسیپـلین
هیـچ وقـت نـداشتیـم، ما از نظـر مدیریتـی زیر صفریم، وقتی بالاترین فرد یه
فـدراسیـون بیـاد با چهار تا بچـه، کل رو پایـی بنـدازه، بایـد خـاک بر سـر اون
فـدراسـیون کـرد، رئیسـی که اینـقدر از خودش جذبـه نداره که با یه بازیـکن
۱۸ سالــه برخـورد کنـه باید بـره سرش رو بـذاره زمیـن بمیـره، آقایـی که روز
قبل از مسابقه بخاطر اینکه، کاپیتان تیم سرش داد زده، جو یه تیـم رو بهـم
میـریـزه، و میگه: من برای تیـم ملیم بازی نمیکنم. و کسـی هـم بد از قضیه
با اون برخـوردی نمیـکنه، و بـدتـر از اون روز مسابقـه بیـست دقیقه هم بازی
میکنه، دیگه چه غصه ای میتونه داشته باشه، چون جایگاهش تثبیت شده
است. هـم تیمـیش هم مثل خـودش میگه هر که کاری دلم میـخـواد میکنم 
تازه جفتکم میندازم، به کسی هم مربوط نیست.
وقتی خودمـون بهترین رئـیس تاریخ فدراسیـون فوتبالمـون رو، به بهانه های
واهی از کار بر کنار میکنیم، باید منتظر روزهای بدتر از این هم باشیم،آهای
آقای دادکان دلت رو به اون رتبه هجدهم خوش کن، ببین به کجا میرسی...
خلاصه کلام: این تیم با این فدراسیون و با این مربی هیچی نمیشه...
برمیگردم...

آخ دلم گرفته...




  سلام:

ما یه بار نظرخواهی نذاشتیم، همه ازمنون ایراد گرفتند، آخه من نمیدونم
اگه آدم بخواد، با زبون بی زبونی یه چیزی به کسی بگه باید چی کار کنه؟

و هـمچنان از حال روز خوشی بر خوردار نیستـم، این شعر رو میذارم اینجا
به ۲ دلیل: چون هم با حال و روزم همخونی داره، و اینکه دلیل دوم رو فعلآ
بیخیال، شاید خودتون فهمیدید...

دلم گرفت ای هم نفس ـ پرم شکست تو این قفس
تو این غبار، تو این سکوت ـ چه بی صدا، نفس نفس

از این نا همهربونی ها، دارم از غصه می میرم
رفیق روز تنهایی، یه روز دستاتو میگیرم

تو این شب گریه می تونی ـ پناه هق هقم باشی
تو ای هم زاد هم خونه ـ چی میشه عاشقم باشی

دوباره من، دوباره تو، دوباره عشق، دوباره ما
دو هم نفس، دو هم زبون، دو هم سفر، دو هم صدا

تو ای پایان تنهایی، پناه آخر من باش
تو این شب مرگی پائیز، بهار باور من باش

بذار با مشرق چشمات ـ شبم روشن ترین باشه
می خوام آیینه خونه ـ با چشمات هم نشین باشه

دلم گرفت ای هم نفس ـ پرم شکست تو این قفس
تو این غبار، تو این سکوت ـ چه بی صدا، نفس نفس
ترانه سرا: اهورا...تقدیم به تو که بهترینی

جام ملتهای آسیا شروع شده، و شگفتیها از بازی اول تا الان
کماکان ادامه دارد...اینم سایت رسمی آشغالشون...
برمیگردم...

دیالوگ...




X: الو سلام
Y: علیک سلام
X: زنگ زدم یه خواهشی کنم...
Y: بفرمائید...
X: لطف کن، دیگه به من زنگ نزن...
Y: آخه بگو واسه چی؟
X: از آدمایی مثل تو حالم بهم میخوره...
Y: مگه من چی کار کردم؟!
X: تو خودت، نیازهات و چیزهای که میخوای برات مهمه، و هر وقت کمبودی
    درش حس کـنی یادی از من میکـنی، و من به هیچ وجه به همچین آدمی
    احتیاج ندارم...
Y: یعنی تو  اینجوری فکر میکنی...
X: الان دیگه فکر نمیکنم، مطمئنم...
Y: باشه خداحافظ...
X: خدانگهدارت...

برمیگردم...