به عشق بروبچ اومدیم...........

   سلام:
امروز به عشق برو بچ اومدیم بنویسیم، بخدا اگه با خودم بود، به این زودیها نمینوشتم، از اون
جایی که رفیق رفقا خیلی با معرفت هستند، و من رو با چک و لگد تهدید بنوشتن کردن،و من
هم اصولآ تمایلی به میل این ضربات ندارم اومدم بنویسم.
حالا چرا نمینوشتم؟
دلیل علمی این قضیه رو میخوام بگم، ولی نمیدونم چه جوری بگم، اکثریت میدونید که من یه
جورایی مریضم، این مشکل هم که هنوز بد از کلی تحقیق و تفحص بر پزشکان و متـخصصین
پوشیده مونده، ولی همه اونها متفق القول از خوب شدنم حرف میزنند.
خسته شدم مثل آدم حرف زدم.
اونها معتقد هستند، که یه ویروس ذلیل مرده بی پدر مادر ننه بابا یکی، ( که هنوز هویتش بر
همگان پوشیده است) از یکی از مرزهایه بدنم بشکلی کاملآ مخفیانه و بدون داشتن روادیــد
وارد سیستم عصبی من شده و این شکلیم کرده، و حالا در صدد این هستند، که بد از اینـکه 
موفق به شناسایی این ویروس شدند، با چک و لگد از بدنم بیرون کنند.
حالا تقاضای من از دوستان که یکی از اونا جدی ویکی دیگش شوخی
اولیش که کاملآ جدی، اینکه دعام کنید، لطفآ.
دومیش اینکه کسی اگه آنتی ویروس خوب سراغ داره، معرفی کنه، من آنتی ویروس میخوام.
خلاصه که مارا دریابید.   
راستی خوشحال شدم، وبلاگ جدید بشریت رو دیدم. و همینجا به این عزیز تبریک میگم.
                             
                برمیگردم....................................

وقتیکه من عاشق میشم........

سلام:

وقتی که من عاشق میشم، دنیا برام رنگ دیگست
صبح خروس خونش برام، انگار یه آهنگ دیگست
وقتی که من عاشق میشم، ترانه ها عاشقترند
گل واژه هایه شعر من، رنگ گلهارو میبرند

عشق واسه من یه معجزست، تو لحظه هایه بی امید
تو صبح سردم، مثل طلوع خورشید
فصل شکوفایه شعر، تو باغ احساس منه
ناجی قلبم، عشق بدون تردید
وقتی که من عاشق میشم، دنیا برام رنگ دیگست
صبح خروس خونش برام، انگار یه آهنگ دیگست
وقتی که من عاشق میشم، ترانه ها عاشقترند
گل واژه هایه شعر من، رنگ گلهارو میبرند

وقتیکه من، عاشق میشم، عاشقتر از من دیگه نیست
تو جون سپردن واسه عشق، هیچکی سر از من دیگه نیست
دارو ندارم و میخوام، به پایه عشقم ببازم
میخوام که یک تنه برم، به لشگر غم بتازم
وقتیکه من، عاشق میشم، فصل دوباره موندن
فصل رباعی و غذل، وقت ترانه خوندن
وقت تو بیداری شب و، به مرز صبح رسوندن
وقتی که من عاشق میشم، دنیا برام رنگ دیگست
صبح خروس خونش برام، انگار یه آهنگ دیگست
 
    بر میگردم...............

قربون همتون..................

   سلام:
 
من و تو مسافر شب، رو به سوی شهر خورشید
خسته از این رهسپاری، زیر سایه هایه تردید
سبزی مزرعمونو، دست خشک باد سپردیم
توی شهر بی ترحم، از غم بی کسی مردیم
واسه بیگانگی ما، هیچ نگاهی آشنا نیست
آدما رنگو وارنگن، اما هیچکی شکل ما نیست
گرچه تو باغ بلوریم، اما جنس شیشه نیستیم
با تنای کاغذیمون، توی دست آب شکستیم
چیه سوغات من و تو، وقت برگشتن از اینجا
بشکنیم سد شبو تا، برسیم به صبح فردا
میتونیم با هم بخونیم، دباره شعر رهایی   
پر فریادشه گلومون، جایه بغض بی صدایی
برمیگردم...............