-
به عشق بروبچ اومدیم...........
یکشنبه 18 خردادماه سال 1382 21:10
سلام: امروز به عشق برو بچ اومدیم بنویسیم، بخدا اگه با خودم بود، به این زودیها نمینوشتم، از اون جایی که رفیق رفقا خیلی با معرفت هستند، و من رو با چک و لگد تهدید بنوشتن کردن،و من هم اصولآ تمایلی به میل این ضربات ندارم اومدم بنویسم. حالا چرا نمینوشتم؟ دلیل علمی این قضیه رو میخوام بگم، ولی نمیدونم چه جوری بگم، اکثریت...
-
وقتیکه من عاشق میشم........
شنبه 3 خردادماه سال 1382 15:21
سلام: وقتی که من عاشق میشم، دنیا برام رنگ دیگست صبح خروس خونش برام، انگار یه آهنگ دیگست وقتی که من عاشق میشم، ترانه ها عاشقترند گل واژه هایه شعر من، رنگ گلهارو میبرند عشق واسه من یه معجزست، تو لحظه هایه بی امید تو صبح سردم، مثل طلوع خورشید فصل شکوفایه شعر، تو باغ احساس منه ناجی قلبم، عشق بدون تردید وقتی که من عاشق...
-
قربون همتون..................
پنجشنبه 1 خردادماه سال 1382 19:39
سلام: من و تو مسافر شب، رو به سوی شهر خورشید خسته از این رهسپاری، زیر سایه هایه تردید سبزی مزرعمونو، دست خشک باد سپردیم توی شهر بی ترحم، از غم بی کسی مردیم واسه بیگانگی ما، هیچ نگاهی آشنا نیست آدما رنگو وارنگن، اما هیچکی شکل ما نیست گرچه تو باغ بلوریم، اما جنس شیشه نیستیم با تنای کاغذیمون، توی دست آب شکستیم چیه سوغات...
-
اس اس رو حال کردین........
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1382 22:15
سلام: آقا دیدید، اس اس چیکار کرد.از اول فصل، یعنی بعد از بازی با پاس، دیگه یه فوتبال از استـقـلال به این قشنگی ندیده بودم. هر چی فکر میکنم، ببینم استقلال امروز کجاش میلنگید، چیزی به ذهنم نمیرسه، ولی همین هافبکهایی که تا دیروز ۲تا پاس سالم نمیتونسند،وسط زمین بدن، امروز کولاک کردن،بازیه بی نقص سیروس و اکبری وسط زمین و...
-
من شرمیشن میخوام حاجی......
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1382 16:32
سلام : این بنده خدایی که اینجا عکسشو میبینید، به احتمال زیاد همگی میشناسید . هر کی هم که نشناسه، رضا و یاشا خوب میشناسند . اینو نوشتم که بگم، این بابا ۲۳ سالشه و با این سن کم،کرک و پر خیلی از فیلمسازهایه دنیـا رو ریختونده، جوری که به خاطر آخرین اثرش، تو یه سالن ۲۸۰۰ نفره تو فرانسه همه براش کـف در وکردن، خبر کاملشم...
-
بازم یه شعر دیگه................
جمعه 26 اردیبهشتماه سال 1382 22:10
سلام : فعلآ این قطعه شعر رو داشته باشی، تا بعد خدمت میرسم . کاج امید عشق به تو کاج امیدیست که در جنگل احساس من سبزتر خواهد شد و نه پائیز و زمستان نه تگرگ نه سپید پوشی برف و نه تاریکی شب های بهار پوشش سبز دلم را آسیبی نیست . قشنگ بید؟؟ پرسپولیس هم باخت تا رسمآ سپاهان قهرمان بشه، عجب شاخی شدن این اصفهانیها، با اینکه ته...
-
بیخیال عنوان............
پنجشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1382 23:07
سلام: امشب بازم نوشته هام در مورد فوتبال این صحنه مربوط میشه به گل دیوید ترزگه و این هم الکس قبل از گل الکس بعد از گل شاهکار جی جی بوفون و حماقت فیگو و ندود بعد از گل آقا من نمیدونم چرا باید رئال با یووه بازی میکرد، بعد از حذف منچستر، مقابل رئال، حالا رئال باید حذف شه، امسال تمام عشقهایه من خوردن به هم، ولی...
-
چگونه شاعری کنم در این هوایه بی کسی.....
چهارشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1382 02:05
سلام: و این هم یک قطعه شعر: باز برف بی ترانه شروعی دیگر است آغاز عشق با بار و بند یک سفر پیوند خورده است و اینجا آسمان از عمق پیدا شد دیده آیا گره ای خواهد خورد در حدودی که افسانه عشق در نفس جاری دلها باشد دل من گاه در اندیشه که از راز معانی گیرد و به احساس سخن تازه کند مرگ در محور زیستگاه به نهایت پیوست و به عشق هم...
-
خرسند شدیم از اینکه.........
سهشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1382 00:21
سلام : خرسند شدیم از اینکه امروز رنگ دگر است، نه رنگ دیروز ( یعنی بلاگ اسکای هم راه افتاد ) تو این یه مـدت کلی کف کرده بیــدم . دلـم لـک زده بود، برای چرت و پرت نوشـتن، از اینکـه وبلاگ بچه ها رو میدیدم، وخودم نمی تونستم بنویسم، حسودیم میشـد . به هرحال اینجا هم راه افتاد . تو این مدت که نبودم، اتفاقهای زیادی افتاد، مهم...
-
چه میکنه این فوتبال اروپا........
یکشنبه 31 فروردینماه سال 1382 02:27
سلام: امشب همچین بگی نگی سرم شلوغ بود، نتونستم زود بنویسم. بخاطر همین یه ذره دیـــــر مطلب مینویسم. این تب فوتبال اروپا بد رفته بالا، به خاطر همین آدم دلش نمیاد بازیها رو نگاه نکنـــه، من کــــه امشب به خاطره دو تا بازی پایه تلویزیون و کامپیوتر نشستم،تا ببینم بازیها چی میشه و کی میبره.تا الان که دارم مینویسم. سرور و...
-
بلاگرهایه الاف!!!!!
جمعه 29 فروردینماه سال 1382 20:57
سلام : ۲۹ فروردین روز باحالی بود . قرار بلاگرهایه تهرانی، یه چیزی تو مایه هایه، سرکار گذاشتن این بنده هایه خدا بود . یه چیزی حدود ۲۰۰، ۳۰۰ نفر تو خیابون به شکل زیبایی مچل شدند . من که یه ذره بیشتر از بقیه سر کار بودم، چون با یه بنده خدایی هم قرار داشتم، که هر چی صبر کردم، نیومد . البته این برنامه خالی از لطف نبود، چون...
-
طلسم و گرونی و شعر.............
چهارشنبه 27 فروردینماه سال 1382 01:08
سلام : امروز بالاخره طلسم شکست و ما یه ذره رفتیم سر کار، با اینکه می دونستم هنوزم خبری نیست، ولی دیدم از تو خونه موندن بهتره، ختم کلام بازار خفن کساد شده، مردم اصـلآ دل و دماغ کار کردن ندارند . با این وضعیتی که درست کردن ( گرونی،تورم،دزدی ) دیگه حالی واسه ملت نمونده، هر کــس رو که میبینی، یه جوری داره از این اوضاع...
-
مغز من بیا منو یاری بکن!!!!!!!
یکشنبه 24 فروردینماه سال 1382 16:25
سلام : اطلاعیه : در راستای اینکه بنده، بد خوردم به بی مطلبی و چیزی به این مغز پوکم نمی رسه، من بعد میخوام از مطالب دیگران در این مکان مقدس استفاده کنم . یعنی میخوام هر مطلب جالبــی که بدستم برسه،اینجا بنویسم . خواهشمندم، از کسانی استطاعت فکری دارند، و در توانشــون هست، بنده حقیر را یـــاری فرمایند . لطفآ کمک های...
-
اووووووووف شدم!!!!
یکشنبه 24 فروردینماه سال 1382 01:08
سلام : امشب بدلیل داشتن کسالت خفن ننوشتیم . حلالمون کنید . تا فردا خداحافظ.................
-
داره از ابر سیاه خون می چکه.....
جمعه 22 فروردینماه سال 1382 23:10
سلام : اصلآ نمیدونم، چرا چند وقته طالب شعر شدم . قبلآ هیچ علاقه ای نداشـــم، ولی الان بد با شعر و این برنامه ها حال می کنم . امروز داشتم یه مجله قدیمی رو ورق می زدم که، چشمم به عکس فرهاد افتاد، زیر عکس چند تا از شعراش چاپ شده بود، وقتی خوندم خیلی حال کردم . اصلآ این تیپ شــــــــعر و آهنگ رو دوست دارم . این جور سبک ها...
-
دعام کنید اگه میشه
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1382 19:57
سلام : الان چند وقتی میشه که من اصلآ چیزی برای گفتن پیدا نمی کنم . انگار لال شدم،امیری که همه از دست وراجی ها و دلقک بازیهاش کلافه بودن، الان یه آدم بی حال شده، باور کنید خودم هم نمیدونم چرا اینطوری شدم . راستی عجب حال گیری بود دیشب، یووه خاک تو سرت !!!! این سربازی هم شده واسه ما مصیبت شده به خدا، همش به این فکر می...
-
عجب شبی بود دیشب.....
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1382 17:34
سلام: بی مقدمه طلبه شدم ، یه شعر که دیروز یکی از برو بچ فرستاد رو اینجا بنویسم.شاید برای شروع بد نباشه. دیده ها خاموش و خیره می نگرند آنچه را که در تلاطم اشکهایشان پیداست قطره ای اشک سرازیر می شود دیده ها تر و گونه ها نمناک!!! لب ها می پرسند هان!؟ لب ها پاسخ میدهند: هیچ.......آنی بعد........ لب ها میخندند، بر آنچه در...
-
دیدید برگشتم
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1382 00:24
سلام: گفته بودم که برمیگردم، و متفاوتم برمیگردم.حالا به قولم وفا کردم و بر گشتم.